متن این پست رو آیدا مویدزاده عزیز در مورد اتفاقی که به هنگام یه سفر مشترک به آمل برامون پیش اومد نوشته. اتفاقی که به من یادآوری کرد که کارهای کوچیک ما چقدر میتونن تاثیر بزرگی داشته باشند. ادامه متن به قلم آیدا هست:
آخر آذر ماه ۱۳۹۳، در راه سفر ارومیه به تهران قرار بود که به دوستان عزیزم ندا سعیدی، فرزام خجسته، آرش میلانی و ابوالفضل فتاحی در تهران ملحق بشم تا بقیه راه رو با ماشین ابوالفضل (که بعدن متوجه شدم اسمش سالار بود) بریم استارتاپ ویکند آمل. بر اساس برنامه قرار بود که من یک ساعت قبل از پرواز تبریز به تهران برسم، یعنی ساعت هفت عصر. با خودم فکر میکردم که یکی از دوستانم رو هم تو فرودگاه تهران میبینم و یک ساعتی صحبت میکنیم تا پرواز تبریز به تهران برسه. اما خوب قصیه اصلا اینطور نشد و برعکس پرواز من سه ساعت تاخیر کرد.
خلاصه به تهران که رسیدیم، خیلی ناراحت بودم، درد داشتم و از اینکه چهار نفر به خاطره این که میخواستن رفیق نیمه راه نباشند اون همه ساعت تو فرودگاه انتظار کشیدن ناراحت بودم. فکرشو بکن که تو اوج ناراحتی، درد و خستگی یک مرتبه همه چی عوض شه...خیلی آسون و راحت... این دوستای قشنگ من یه کار خیلی خوبی کردن که هیچ وقت یادم نمیره...
خوب حالا من فکر میکردم که الان باید کلی دلخور یا کلافه باشند که گرمترین استقبالی که میتونستم فکرشو بکنم رو دیدم. تصور کن، چهار تا آدم قشنگ و خوشرو و یه دست گُل به اسمِ گل دلبر، که ظاهراً مال من نبود ولی واسه اون لحظه بهم قرض داده بودن...چهار نفر خوشحال و خندون منتظرم بودن. احساس کردم که دوسم دارند و احساس کردم که این سه ساعت انتظار و سفر پر استرسی که پر از درد پاشنه پام هم بود تو همون لحظه تمام شد و کلی خنده و انرژیِ خوب یهو جاشو گرفت، تا صبح ساعت چهار که برسیم فضا خیلی عالی بود.
الان حرف من اینه، چه قدر آسون این دوستای قشنگ یه تجربهی خیلی خوب برای همه ما ساختند و چه قدر خلاقانه این شرایط ناخواسته رو به سود خودمون تغییر دادند. دو تا سناریو داشتیم:
۱) من میرسیدم، بچهها خسته بودند ولی از روی مهربونی شاید زیاد شاکی نمیشدن، تو ماشین مینشستیم و تا دیروقت تو جاده میموندیم و میدونستیم که بهتر بود اگه زودتر از تهران راه افتاده بودیم.
۲) یه کار خلاقانه همه چی رو پشت سر میزاشت و از اول شروع میکردیم، از همون لحظههای دیدار و هر چی طبق خواستهی ما نبود پشت سرمون میموند... در اوج خوشحالی و مهربونی، بهتر از اونی که طرف اون لحظه فکرشو میتونست بکنه استقبالش میکنیم، فضا پر از خنده، شوخی و حس خوب میشه که حتا اگه تا دیر وقت هم تو جاده باشیم با هم خوش باشیم.
این دوستای قشنگ واسه من یک استقبال عالی ساختن، اونم تو لحظهای که اصلا انتظارشو نداشتم و راستش شاید واقعا به هم چین انرژی نیاز داشتم... سورپرایز خیلی قشنگ، خلاقانه و به یاد ماندنی بود. وقتی خنده جای ناراحتی رو با یک حرکت قشنگ گرفت.
وقتی ما اجازه ندیم شرایط رو ما تاثیر بذاره و تو اوج دلخوری به فکر این باشیم که همین الان، چطوری میتونم بهترش کنم و ببینیم که خیلی هم خوب میشه! این استقبال قشنگ و به یاد موندنی یک مثال خیلی خوب برا این مورد هست.
عجب قدرتی هست تو این که ما انتخاب کنیم شرایط رو به بهترین شکل به نفع خودمون تغییر بدیم یا اجازه بدیم که شرایط تعیین کنندهی حال و عکسالعملهای ما باشه... زندگی میگن پر از فرازو نشیبه. اون طور که من اونجا احساس کردم چنین خلاقیتهایی لحظههای شادی رو تو زندگی خیلی بیشتر میکنه، سخت نیست فقط لازم هست که تو اوج ناراحتی یک لحظه فیلم رو نگه داری به این فکر کنی که چطوری میتونم بهترش کنم؟ چطوری شرایطو وارونش کنم؟ و مثل این دوستای ما خجالت نکشی که یه کم دیونه بازی در بیاری...دنیای دیونهها قشنگه، با قضاوتهای مردم کاری نداره و به زندگی میگه، خوبت میکنم :-)
مرسی آرش ، فرزام، ندا و ابوالفضل عزیز که بهم یه درس قشنگ و پر انرژی یاد دادید.
آرش هستم، آرش میلانی، هـکر و نینجای خوشحالسازی و عاشق کوه و دشت و هرگونه ادونچر و عضوی از تیم هیجان انگیز نارمند.
در مورد توسعه وب، برنامهنویسی، بهبود روند انجام کارها، طراحی برای تجربهکاربری بهتر و هر اونچه که برای یک هـکر میتونه مهم باشه مینویسم.
به هر دلیلی میتونین به آدرس me[at]arashmilani.com ایمیل بفرستین.
راستی میتونم به محض انتشار مطلبی جدید، از طریق ایمیل شما رو خبردار کنم.
کافی است ایمیلی با عنوان «نینجا من رو از نوشتههات خبر دار کن» یا شبیه اون برام بفرستین. به هر حال خودم قرار هست جوابش رو بدم نه یه برنامه کامپیوتری یا روبوت :)
نظرات خوانندگان این نوشته
اینکه آرش میلانی سعی میکنه همه رو شاد کنه و کلام همیشگیش هم "شاد باشید" هست رو فقط لفظی نمیگه واقعا توی عمل هم آدم رو از این رو به اون رو میکنه :) من شخصا میخوام این اخلاق شما رو یاد بگیرم.
همیشه به این فکر می کردم که ما انسان ها این قدرت رو داریم که از یه کار ساده و معمولی اونو به یک جنجال یا به یک کار عالی تبدیلش کنیم
اینی که آرش، فرزام، ندا و ابوالفضل انجام دادن فکر بزرگشونو میرسونه از هیچی یک کار خوب و به یاد موندنی واسه همهی ماها انجام دادن. یک درس بزرگ
وقتی ما اجازه ندیم شرایط رو ما تاثیر بذاره و تو اوج دلخوری به فکر این باشیم که همین الان، چطوری میتونم بهترش کنم و ببینیم که خیلی هم خوب میشه
واقعا همین طوره :) مرسی آیدا و آرش عزیز از نوشته های قشنگ تون
و منالله توفیق
ممنون آرش جان
دیوانگی هم عالمی دارد
تاثیر داشت ، تغییر کرد ...
نظری در این مورد دارید؟ خوشحال میشم اون رو برام ارسال کنید